ویدیوها ، تصاویر و مقاله های ابراهیم حقیقی

این مجموعه با هدف ثبت وقایع و انعکاس قابلیت ها ، مسائل و زیبایی های اطراف گردآوری شده است

مستند صوتی شنود

  • ۲۶۲

قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

قسمت ششم

قسمت هفتم

قسمت هشتم

قسمت نهم

قسمت دهم

قسمت یازدهم

قسمت دوازدهم

قسمت سیزدهم

قسمت چهاردهم

قسمت پانزدهم

قسمت شانزدهم

پرسش و پاسخ
قسمت 1

پرسش و پاسخ
قسمت 2

پرسش و پاسخ
قسمت 3

پرسش و پاسخ
قسمت 4

پرسش و پاسخ
قسمت 5

پرسش و پاسخ
قسمت 6

پرسش و پاسخ
قسمت 7

منبع: وب سایت aminikhaah.ir

نگرانی از بی توجهی به زبان فارسی

  • ۱۷۶

«نگرانی از بی توجهی به زبان فارسی و تهاجماتی که به این زبان می شود».دیدار رئیس و اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی
مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای شورای انقلاب فرهنگی با انتقاد از کاربرد تعابیر بیگانه در مواقعی که لغت فارسی وجود دارد افزودند: متأسفانه کار به جایی رسیده است که برخی از به کار نبردن اصطلاحات فرنگی احساس خجالت می کنند و نامها و تعابیر بیگانه در مسائل مختلف و حتی در مسائل مربوط به کودکان و نوجوانان در حال گسترش است.

حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: شورایعالی انقلاب فرهنگی ضمن مقابله حکیمانه با هرگونه تضعیف و معارضه با زبان عمیق و زیبای فارسی، برای تقویت، گسترش و تحکیم زبان فارسی در همه زمینه ها، تلاش ملموس و مجدانه ای انجام دهد.۱۳۹۲/۰۹/۱۹

منبع:پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری

ریشه یابی واژه خانیک

  • ۱۵۹

واژه خانی به معنی چشمه است. این واژه در گویش های گوناگون ایرانی به صورت های: خان، کان، کهن،‌کن، کهنی، کانی، خونی و خانی… بازمانده است و بکار می رود. مصغر آن خانیچه و خانیجه است. با بررسی ژرف، پیرامون این واژه و پیشینه‌ی آن، به انگیزه ی نام گذاری بسیاری از دیه های ایران پی می بریم، چه همه به ارزش آب و درخت به سبب کمبودش- آگاهیم. آب و درخت از دیدگاه های گوناگون در ایران در خور بررسی است. در اینجا تنها واژه‌های خانی و خانسار را بر می گزینم وپیرامون آنها هر چه فشرده تر سخنی میداریم.

واژه خانی بمعنی چشمه و خانسار بمعنی چشمه سار، در متن های تورفانی مانوی بصورت «خانیگ Xânخg» و «خانسار Xânsâ» بکار رفته است. در یکی از بخشهای آثار مانوی ترفانی (زیر عنوان: پدر بزرگی و بهشت) این عبارت آمده است:

دارُگ،‌خانیگ اُد آبروُد پَد هُو واریندیسپ روز DârûXânخ ud âbrôd pad hô wârênd wخsp roz یعنی درخت، چشمه و گیاه به او (بوسیله او) به وجد آیند همه روز. و در عبارت دیگری از همین سرودهای ترفانی (زیر عنوان: اهریمن و دوزخ) واژه خانسار آمده است:

زَهرین خانسار ِازدمند اژ هو zahrên Xânsâr isdamênd az hô

یعنی زهر گین چشمه سار (چشمه سار زهرآگین) بیرون دمند از او (از آن بیرون می جهند) و نیز در منظومه درخت آسوریک (که آنهم از آثار منسوب به مانوی است) در یک بیت ضمن مناظره بُز با درخت خرما واژه خانیگ (که هم بصورت پارتی خانیگ و هم به گونه پهلوی جنوبی خانیک خوانده می شود) بکار رفته است و آن بیت اینست:

«گیاه تازه خورم از خانیک آب سرد».

و چنانکه گفتیم در متن های پهلوی ساسانی به صورت خانیک بکار رفته است از جمله: در بندهشن(7)(نکته‌یی که یادآوری آن بایسته است اینست که «گ»های انجامین پارتی در پهلوی ساسانی تبدیل به «ک» می شوند و در فارسی پس از اسلام می افتند و این تحول را در همین واژه می‌بینیم: خانیگ xânîg پارتی ـ خانیک xânîk پهلوی = خانی xânî فارسی امروزی).

واژه خان و خانی در نام دیه ها و جاها:

در فرهنگ دیه ها و روستاهای ایران و نیز در مجموعه آمار عمومی (نشریه آمار ـ در آبانماه 1335) ده‌ها دیه و روستا بنام خان آباد و خانی آباد و چندین روستا به صورت خانیک به چشم می خورد که بی گمان در نام های «خان آباد» نیز همه با کسر نون تلفظ می‌شوند که آنها را نیز می توان «خانی آباد» ضبط کرد که جزء اول همه آنها (خان آباد ـ خانی آباد) همین واژه خانی به معنی چشمه است و من گمان می کنم جزء دوم این نام‌ها یعنی «آباد» باید در اصل «آبه» یا «آوه» بوده باشند زیرا «آبه» و «آوه» به معنی جا و گنبد است که نمونه آنرا در «گرمابه یا گرماوه»(13) «سرداب یا سردابه» در «مهراب یا مهرابه» «خوراب یا خورابه ـ خرابات» و نیز به صورت مستقل و قدیمی مانند «آوج» می‌بینیم(14) که در اینصورت خان آبه یا خانی آبه به معنی چشمه سرا یا سراچشمه است. با بررسی موقعیت جغرافیایی دیه های یادشده (در فرهنگ روستاها و آمار عمومی) می‌بینیم که زندگی و کشاورزی این روستاها از آب چشمه است (و اگر صورت خان آباد را نیز بپذیریم همین معنی آباد شده از چشمه را می دهد) و نیز روستاهایی که بنام خانیک نامگذاری شده اند همین معنی چشمه را دارند (یعنی به همان صورت یاد شده در متن های پهلوی) برای نمونه شرح یکی از این دیه ها را می‌نویسم:

«خانیک دهی است ازبخش صومای شهر رضائیه در شمال هشتیان در دامنه کوهی واقع است، هوایش سرد و سالم است، زبان مردم آن یکنوع کردی است و مذاهب تسنن دارند آب آنجا از چشمه تأمین می شود». در شرح دیگر روستاهای به همین نام، همین موقعیت را می‌بینیم. در تهران چند محله را بنام «آب» و «چشمه» می‌خوانند مانند «سرچشمه ـ آب فرمانفرما ـ آب شاه ـ آب سردار . . .» و نیز محله معروف «خانی آباد» که خیابانی نیز در آن محله به همین نام است باید در اصل «خانی آبه» بوده باشد به معنی: چشمه سرا یا سراچشمه.

در اینکه خانی به معنی چشمه است (با توجه به آنچه گفته شد و در زیر خواهد آمد) هیچ شک نیست. در برهان قاطع آمده است «خانی، بر وزن فانی، . . . حوض و چشمه آب را نیز گفته اند». «خانیچه، بر وزن بایچه، حوض کوچک، چشمه کوچک را گویند». راوندی در راحه الصدور می‌نویسد: «صدقه جاریه آنست که پادشاهان مدرسه‌ها سازند و وقف ها کنند و مساجد و خانی‌ها و چشمه سارها و کهریزها آورند . . . »

در ادبیات و شعر فارسی این واژه به کرات بکار رفته است که نمونه یی از آنها را در اینجا می آوریم:

قطران تبریزی در یکی از چکامه‌های خود گوید:

از آن روی ناری و زلف دخانی

دوخانی پدید آید اندر دو چشم

که شاعر در اینجا به آسانی می توانست بگوید: «دو چشه پدید آید اندر دو چشم. ولی جناس «دوخانی» را با «دخانی» به معنی «دودی و دودی رنگ» ترجیح داده است.

خاقانی شروانی در چکامه معروفش:

خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا

گوید این خاقانی دریا مثابت خودمنم

که اگر «قا» را از میان «خاقانی» بیندازیم خانی بجا میماند بمعنی چشمه.

نظامی گنجه یی در داستان شیرین و خسرو میگوید:

بظلمت رفته آب زندگانی

ز شرم آب آن رخشنده خانی

و در پاسخ دادن شیرین به خسرو میگوید:

چو دریا راز پنهانت ندانم

هر آنچم در دل آید بر زبانست

تو آن رودی که پایانت ندانم

من آن خانیچه ام کابم عیانست

و نظامی در هفت پیکر میگوید:

چشمه آب زندگانی بود

آب کوثر نه آب خانی بود

آخرش آب زندگانی داد

اولش گر چه آب خانی داد

بود از آن خانی آب آن بنگاه

تا برد سوی خانه پنهانی

خانیی آب بود دور از راه

کوزه پر کرد از آب آن خانی

اوحدی مراغه یی نیز چند جا واژه خانی را به معنی چشمه در اشعارش بکار برده است از آن جمله:

عاشقان را سینه آتشخانه باید دیده خانی

نام خود عشق نهادی چیست این افسردگی ها

صد خانه ی چون دوزخ صد دیده ی چون خانی

یک روز نمی‌آیی تا در غم خود بینی

اشک چون خون و چشم چون خانی

حاصل ما ز زلف و عارض اوست

و خواجوی کرمانی گوید:

تو خان و مرا دیده از گریه خانی

تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی

(برگرفته از مقاله خوانسار - خانی، نوشته علی قلی محمودی بختیاری، مجله هنر و مردم، شماره 94، مرداد 1349). صفحات 46 تا48

آداب مسجد

  • ۱۹۵

آداب مسجد

1 - رفتن به مسجد با حالت وقار و آرامش .
2 - در وقت بیرون رفتن از خانه به قصد مسجد بگوید: بسم اللّه الذى خلقنى فهو یهدین والذى هو یطعمنى و یسقین و اذا مرضت فهو یشفین والذى یمیتنى ثم یحیین والذى اءطمع اءن یغفرلى خطیئتى یوم الدین رب هب لى حکما و اءلحقنى بالصالحین واجعل لى لسان صدق فى الاخرین واجعلنى من ورثة جنة النعیم واغفر لاءبى به نام خدایى که مرا آفرید، پس ‍ مرا راهنمایى کرد و به من خوراک داد و به من آب نوشاند و چون بیمار شدم ، شفایم بخشید؛ آن که مرا بمیراند و سپس زنده ام کند و آن که طمع دارم تا گناهانم را در روز جزا بیامرزد. پروردگارا! مقامى به من ببخش و مرا به نیکان برسان و براى من زبان راستگویى در پسینیان مقرر کن ! مرا از وارثان بهشت پر از نعمت قرار بده و پدرم را بیامرز!.
3 - هنگام داخل شدن در مسجد ته کفش و چیزهایى که همراه دارد، مثل عصا و... را نگاه کند تا نجاستى به آن نباشد.
4 - هنگام داخل شدن در مسجد، اول پاى راست را بگذارد.
5 - هنگام داخل شدن در مسجد بگوید: بسم اللّه و بالله و من اللّه و الى اللّه و خیر الاءسماء کلها لله توکلت على اللّه و لا حول و لا قوة الا بالله اللهم صل على محمد و آل محمد وافتح لى اءبواب رحمتک و توبتک و اءغلق عنى اءبواب معصیتک واجعلنى من زوارک و عمار مساجدک و ممن یناجیک فى اللیل و النهار و من الذین هم فى صلواتهم خاشعون و ادحرعنى الشیطان الرجیم و جنود ابلیس اءجمعین به نام خدا، به ذات خدا، از خدا و به سوى خدا و بهترین نام ها همه از آن خداست . توکل مى کنم بر خدا جنبش و نیرویى نیست ، مگر به وسیله خدا. خدایا! بر محمد و آل محمد رحمت بفرست و درهاى رحمت و توبه ات را بر من بگشا و درهاى گناه را بر من ببند و مرا از زائرانت و آبادکنندگان مسجدهایت و از کسانى که تو را در شب و روز راز مى گویند و از کسانى که در نمازشان خاشع اند، قرار بده و از من شیطان رجیم و لشکر ابلیس را جمیعا بران !.
6 - قبل از نشستن در مسجد، نماز تحیت (که حداقل دو رکعت است ) بخواند؛ به قصد تحیت و احترام مسجد. البته اگر نماز واجب یا مستحب دیگرى هم خوانده شود کافى است ؛ حتى اگر چند دفعه هم داخل مسجد شود، مستحب است که در هر دفعه نماز تحیت بخواند، اگر چه فاصله دفعات با یکدیگر خیلى کم باشد.
7 - مستحب است کسى که به مسجد مى رود لباس پاکیزه و قیمتى بپوشد و خود را خوش بو نماید.
8 - موقع بیرون آمدن از مسجد، اول پاى چپ را بیرون بگذارد.
9 - بهتر است نمازگزار از همه زودتر وارد مسجد شود و دیرتر از همه خارج شود.
10 - تمیز کردن مسجد و روشن کردن چراغ آن .
11 - مستحب است که زن در خانه اش نماز بخواند و فضیلتش بیشتر از نماز در مسجد است ، مگر این که خود را کاملا از نامحرم حفظ کند که در این صورت بهتر است در مسجد نماز بخواند.
12 - ساختن مسجد و تعمیر مسجدى که رو به خرابى باشد، مستحب است .
13 - مستحب است که مسجد را بى سقف بسازند یا لااقل قسمتى از آن را بى سقف بسازند.
14 - مستحب است که وضوخانه و مستراح در بیرون مسجد باشد.
15 - ساختن مناره براى اذان گفتن مستحب است . (البته در کنار دیوار مسجد و متصل به آن ، نه در وسط مسجد).
16 - مستحب است که مناره بلندتر از دیوار مسجد (پشت بام مسجد) ساخته نشود، بلکه مساوى با آن باشد.
17 - زیاد به مسجد رفتن و رفتن به مسجدى که نمازگزار ندارد، مستحب است .
18 - غذا نخوردن ، مشورت نکردن ، همسایه نشدن ، زن نگرفتن و زن ندادن به کسى که در مسجد حاضر نمى شود از مستحبات مى باشد.

مکروهات مربوط به مسجد :
1 - عبور از مسجد به عنوان محل عبور، بدون آن که در آنجا نماز بخواند.
2 - انداختن آب بینى و دهان در مسجد.
3 - بالا بردن مناره ها بالاتر از پشت بام مسجد.
4 - خوابیدن در مسجد، مگر در حال ناچارى .
5 - فریاد زدن در مسجد و صدا را بلند کردن ، مگر براى اذان .
6 - خرید و فروش در مسجد.
7 - خواندن شعرى که نصیحت و مانند آن نباشد و سخن گفتن از امور دنیا در مسجد.
8 - طلب کردن گمشده اى در مسجد.
9 - رفتن به مسجد براى کسى که پیاز، سیر و مانند اینها را خورده است و بوى دهانش مردم را اذیت مى کند.
10 - راه دادن بچه (بچه غیر ممیز و بچه اى که اطمینان به طهارت او نیست ) و راه دادن دیوانه هم به مسجد مکروه است .
11 - نقاشى چیزهایى که روح ندارد، مثل گل و بوته در مسجد.
12 - کراهت دارد موقعى که امام جماعت مشغول به نماز واجب است و یا نماز جماعت در حال اقامه یا در شرف اقامه است ، نماز تحیت خوانده شود.
13 - بلند ساختن دیوار مساجد، بلندتر از معمول و عرف ، مکروه است .
14 - کشتن شپش در مسجد مکروه است و اگر آن را بکشد، باید با ریختن خاک آن را دفن کند.
15 - ساختن تیر و تراشیدن آن در مسجد مکروه است .
16 - اگر همسایه مسجد عذرى نداشته باشد، مکروه است در غیر مسجد نماز بخواند.
17 - قضاوت کردن در مسجد کراهت دارد. زیرا ممکن است قاضى خطا کند؛ در حالى که مسجد مکان شریفى است که سزاوار است در آن خطا واقع نشود. اما این که حضرت على (علیه السلام ) در مسجد کوفه محلى براى قضاوت داشتند به خاطر آن است که ایشان معصوم بودند و خطایى از او سر نمى زد. البته شاید هم بتوان گفت که قضاوتى مکروه است که با کشمکش ، سر و صدا، فحش و ناسزا همراه باشد یا قضاوتى مکروه است که دائمى باشد و یا قضاوتى که قاضى فقط به جهت آن به مسجد بیاید.
18 - تعطیل کردن مساجد مکروه است .

آداب معنوی 2000 عمل مستحب و مکروه- روح الله ولى ابرقوئى

ابتکار و خلاقیت

  • ۲۴۸

خاطره ای از کتاب و کتابخوانی در خانیک

با توجه به این که شغل اصلی مردم خانیک در گذشته دام داری آن هم گله داری بوده است و در دامداری سنتی این منطقه گوسفندان در خارج از ده و در صحرا نگهداری می شدند. به گونه ای که هر چند نفری با هم یک گروه شده و گله ای تشکیل می دادند و در قلمرو معینی به چرای دام های خود می پرداختند. و در زمستان ها از محلی به نام لون برای نگهداری دام ها در شب ها استفاده می کردند. و چند نفر چوپان هم در دخمه ای کوچک در کنار آن به نام مَرَدخآنه شب ها طولانی زمستان را سپری می کردند. و بخشی از وقت خود را با گفتن افسانه شعر خوانی و کتابخوانی می گذراندند. البته این داستان به حداقل ۵۰ سال قبل بر می گردد. که تعداد افراد با سواد در روستا اندک بود. محمد صفر ابراهیمی از این روز ها خاطره ای را در تاریخ ۸/۵/۸۹ در مجلسی نقل می کرد که برایم از چند جهت جالب می آمد. یکی این که در خصوص مرحوم پدرم بود و دیگر علاقه زیاد مردم بیسواد و کم سواد آن دوره به کتاب و کتابخوانی و مهمتر از همه خلاقیت و ابتکار این جوان روستایی ظاهراً کم سواد. لازم به ذکر است که پدرم تا ششم ابتدایی قدیم را با موفقیت پشت سر گذاشته بود و حتی در برای استخدام در ژاندارمری آن زمان هم پذیرفته شده بود ولی با مخالفت پدر بزرگم ترک تحصیل کرده و از کار دولتی هم انصراف داد چرا که مرحوم پدر بزرگم گفته بود پول دولت حرام است. ولذا برمی گردد به کار دامداری.

آقای ابراهیمی می گوید شبی که قرار بود محمد برای گمار بعدی بیاید باید چراغ و نفت با خودش می آورد. در گذشته قبل از آمدن نفت سفید به منطقه از پیه حیوانات برای روشنایی استفاده می کردند و پیه سوز چراغ روشنایی بخش محل بود که با آمدن نفت سفید پیه سوز ها جای خود را به چراغ موشی داد که از یک محفظه نفت و یک فتیله ی پنبه ای تشکیل می شد.خلاصه وقتی محمد آمد متوجه شد که چراغ یادش رفته و فقط چلک نفتی را آورده ، ما هم که منتظر بودیم تا وی برای ما کتاب بخواند با شنیدن موضوع ناراحت شدیم . که این مشکل هم توسط وی برطرف شد محمد گفت یک تکه نخ پیدا کنید . سپس با نخ ها یک فتیله درست کرد. آنگاه یک شلغم برداشت وسط آن را سوراخ کرده و فتیله ای را که درست کرده بود از آن رد کرد و ظرف نفت را آورد و شلغم را روی در چلک نفتی گذاشت و یک طرف فتیله داخل نفت بود و قسمتی هم که برای شعله بیرون بود و بدین ترتیب مشکل نبودن چراغ حل شد و هم خوشحال شدند و محمد شروع به خواندن کتاب «نسیم شمال» کرد و ما هم تا پاسی ازشب به او گوش می دادیم.

راوی : محمدصفر ابراهیمی